علی(ع) را لابهلای صفحات نهج البلاغه پیدا کردم. وقتی از دنیا و ما فیها خسته شده بودم و پی آرامش میگشتم، دنبال کسی بودم که دستم را بگیرد و خودم را نشانم بدهد. وقتی این کلمات را برای اولین بار خواندم شیفتهاش شدم: لا تکن ممن ترجو الآخرة بغیر العمل، و یرجی التوبة بطول الأمل یقول فی الدنیا بقول الزاهدین، و یعمل فیها بعمل الراغبین...[1]
علی(ع) را باید از زبان خودش شناخت. باید خودش لب بگشاید و بگوید: أ أقنع من نفسی بأن یقال: هذا أمیر المؤمنین، و لا اشارکهم فی مکاره الدهر، أو أکون أسوه لهم فی جشوبه العیش! فما خلقت لیشغلنی اکل الطیبات، کالبهیمه المربوطة، همها علفها، او المرسلة شغلها تقممها تکترش من اعلافها، و تلهو عما یراد بها.[2]
روح آزاده و بلند علی(ع) را باید در خطابهایش به دنیا شناخت: یا دنیا یا دنیا! إلیک عنی! أ بی تعرضت؟ أم إلی تشوقت؟ لا حان حینک. هیهات! غری غیری. لا حاجة لی فیک. قد طلقتک ثلاثا لا رجعة فیها. فعیشک قصیر، و خطرک یسیر، و املک حقیر. آه من قلة الزاد، و طول الطریق، و بعد السفر، و عظیم المورد.[3]
بارها برای شهادتش گریه کردم ولی بیش از آن، زندگیاش اشکم را درآورد و قلبم را آتش زد. وقتی از زبان خودش خواندم: لقد أصبحت الامم تخاف ظلم رعاتها و أصبحت و أخاف ظلم رعیّتی... لوودت والله أنّ معاویة صارفنی بکم صرف دینار بالدرهم، فأخذ منی عشرة منکم و أعطانی رجلا منهم.[4]
یا آنجا که از دست کوفیان مینالد: لوددت أنی لم أرکم و لم أعرفکم معرفة ... قاتلکم الله! لقد ملأتم قلبی قیحا و شحنتم صدری غیظا و جرّعتمونی نغب التهام انفاسا و افسدتم علی رأیی بالعصیان.[5]
علی(ع) نه مرد زمان خودش بود، و نه زمانهای بعد از خودش. علی(ع) را آفرید تا به همه زمانها و زمانیان نشان بدهد "مرد" کیست.
پینوشت:
1- این هدیهای باشد به مناسبت ولادتش برای همه دوستدارانش، هر چند برای خودم حزنآلود است.
2- عمد داشتم اصل کلام را در میان متن بیاورم و ترجمهاش را در پاورقی. نیم ِ علی(ع) را باید در بلاغت کلامش شناخت و نیم دیگرش را در کلامش. ترجمه از خودم هست.
3- مرا ببخشید! عادت به پینوشتنویسی نداشتم.
[1] . حکمت 150: از آنهایی نباش که به آخرت امیدوار است بدون آنکه عملی داشته باشد، و توبه را با آرزوهای دور و دراز به تاخیر میاندازد. درباره دنیا مانند زاهدان حرف میزند ولی در عمل مانند دنیا خواهان است.
[2] . نامه 45: آیا خودم را به این راضی کنم که به من بگویند "امیر المومنین" در حالی که با مردم در سختی روزگار شریک نبوده و در دشواری زندگی الگوی آنها نباشم؟! آفریده نشدهام که غذاهای لذیذ و پاکیزه مرا سرگرم کند، مانند چهارپای فربهای که همهی همتش علفش است و یا چون گوسفند رها شدهای که کارش چریدن و پر کردن شکم است و از آیندهی خود بیخبر است.
[3] . حکمت 77: ای دنیا! ای دنیا! از من دور شو! آیا به من روی میآوری؟ یا به من اشتیاق داری؟! زمان [طمع کردن] تو [در من] نرسیده. هیهات! کس دیگری را فریب بده. به تو نیازی ندارم، تو را سه طلاقه کردهام که دیگری رجوعی در آن نیست. دوران تو کوتاه، ارزشت کم و آرزوی تو پست است. آه! از توشه اندک و درازی راه و دوری سفر (منزل) و بزرگی روز قیامت.
[4] . خطبه 97: پادشاهان عالم صبح را در حالی شروع میکنند که مردمشان از ظلم آنها ترسانند، اما من صبح را در حالی آغاز میکنم که از ظلم مردمم میترسم... کاش معاویه با من سر شما معامله میکرد، مثل صرافی دینار به درهم. ده تن از شما را میگرفت و یکی از [یارانش] را به من میداد.
[5] . خطبه 27: کاش هیچگاه شما را نمیدیدم و اصلا شما را نمیشناختم... خدا شما را بکشد که دلم را پر خون کردهاید و سینهام را پر از خشم ساختهاید. کاسههای غم و اندوه را جرعه جرعه به من نوشاندید و با نافرمانی تدبیرم را به باد دادید و فاسد کردید.