حرمت آرزوست
چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۱، ۱۲:۵۳ ب.ظ
دو ماه میشود که از مشهد دورم. توی مدت تحصیل مرتب زیارت میرفتم. بیشتر سعی میکردم سر وقت مشخصی باشد. چهارشنبهها هم که روز زیارتی آقاست جامعه میخواندم. آدم اوج میگیرد وقتی پایین پای حضرت میایستد و جامعه را زمزمه میکند: «عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم ...»
حرم برایم حکم آب را دارد. ماهی اگر از آب دور افتد تلف میشود. بیتاب شدهام. دلتنگ حرم شدهام. دوست دارم پایین پای حضرت بایستم و فقط به ضریح نگاه کنم، به مردمی که خود را به ضریح میرسانند، به بچههایی که روی دوش پدرانشان جلو میروند. بعد هر چه دوست دارم از آقا بخواهم. هر چه یعنی هر چه. دلم برای اذن دخول حرم تنگ شده. برای «تَردّوُن سَلامِی و تَسمَعوُن کَلامِی» برای «ءَ أَدخُلُ یا رَسولَ الله». دلم برای خودم تنگ شده.
- ۹۱/۰۶/۲۲