جمال

جاودانگی مرهون حضور توست...

آخرین‌ها

پاییز...

سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۱، ۰۷:۴۰ ب.ظ

پاییز را دوست دارم؛ هر چند هر سال وقتی از راه می‌رسد همان اولش سرما می‌خورم و دو سه روزی بی‌حال می‌شوم. راه رفتن روی برگ‌های زرد و خشک پای درختان کوچه و خیابان آرامم می‌کند. گوش‌هایم را برای شنیدن صدای خرد شدن برگ‌ها تیز می‌کنم، کمی با صدای برگ‌ها برای خودم آهنگ‌سازی می‌کنم و بعد به فکر فرو می‌روم. قدم‌ها را آهسته‌تر می‌کنم و جلوی پایم را نگاه می‌کنم. پاییز برایم فصل یادآوری گذشته است. فصل خودارزیابی‌های سالیانه. آنقدر طول کوچه یا پیاده‌رو را می‌روم و می‌آیم تا مطمئن بشوم همه‌ برگ‌ها را خرد کرده‌ام. بعد پرونده افکارم را می‌بندم و راهی می‌شوم.

پاییز برایم فصل تدریج است. فصل گذشتن‌های آگاهانه و دل سپردن‌های عاشقانه.

  • جمال

نظرات (۳)

  • علی باقری
  • گرچه با آمدنش باغ دل انگیز شود
    برگ ها دوست ندارند که پاییز شود
    باد با انهمه شوکت چه نیازی دارد
    با درختان تهیدست گلاویز شود
    سلام
    برگ از درخت خسته میشه پاییز همش بهونه است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">