پاییز...
سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۱، ۰۷:۴۰ ب.ظ
پاییز را دوست دارم؛ هر چند هر سال وقتی از راه میرسد همان اولش سرما میخورم و دو سه روزی بیحال میشوم. راه رفتن روی برگهای زرد و خشک پای درختان کوچه و خیابان آرامم میکند. گوشهایم را برای شنیدن صدای خرد شدن برگها تیز میکنم، کمی با صدای برگها برای خودم آهنگسازی میکنم و بعد به فکر فرو میروم. قدمها را آهستهتر میکنم و جلوی پایم را نگاه میکنم. پاییز برایم فصل یادآوری گذشته است. فصل خودارزیابیهای سالیانه. آنقدر طول کوچه یا پیادهرو را میروم و میآیم تا مطمئن بشوم همه برگها را خرد کردهام. بعد پرونده افکارم را میبندم و راهی میشوم.
پاییز برایم فصل تدریج است. فصل گذشتنهای آگاهانه و دل سپردنهای عاشقانه.
- ۹۱/۰۷/۱۸
برگ ها دوست ندارند که پاییز شود
باد با انهمه شوکت چه نیازی دارد
با درختان تهیدست گلاویز شود