باری دیگر گردیدن گِرد عالَم
اگر چه عالَم را همی گشتی، چون برای او نگشتی، تو را باری دیگر میباید گردیدن گِردِ عالَم. آن سِیر برای او نبود، برای سیر و پیاز بود. چون برای او نگشتی، برای غَرَضی بود، آن غَرَض حجاب تو شده بود، نمیگذاشت که او را ببینی. همچنان که در بازار کسی را چون به جِد طلب کنی، هیچ کس را نبینی و اگر بینی، خلق را چون خیال بینی. یا در کتابی مسئلهای میطلبی، چون گوش و چشم و هوش از آن یک مسئله پر شده است، ورقها میگردانی و چیزی نمیبینی. پس چون تو را نیّتی و مقصدی غیرِ این بوده باشد، هر جا که گردیده باشی، از آن مقصود پُر بوده باشی، این را ندیده باشی.
مقالات مولانا (فیه ما فیه)
- ۹۳/۰۴/۰۱