نور، صدا، دوربین ... حرکت!
ما صحنهها و حادثههایی را میآفرینیم که شاید خودمان هیچ توجهی به آنها نداشته باشیم. اتفاقاتی که به دست ما رقم خوردهاند، اما با چشم ما دیده نمیشوند، درحالیکه چشمهای بیرونی نظارهگر نقشآفرینی ما هستند. کاری به قضاوتشان نداشته باشیم، اما چه لذتی میبرند وقتی این اتفاقها و حادثهها را به تماشا مینشینند.
حس یک تماشاگر فوتبال را تصور که بازیکن محبوبش توپ را در سهکنج دروازه میکارد و دروازهبان نگاهش در قعر دروازه در امتداد توپ گیر کرده. این حس را هیچوقت آن بازیکن و آن دروازهبان تجربه نخواهند کرد. این تماشا و حس آن مخصوص تماشاگر است و بس.
اما میشود چشمهایمان را بشوییم و جور دیگری ببینیم. آدمی این قدرت را دارد که وقتی صحنه زندگیاش را رقم میزند، نظارهگر هم باشد، هم بازیگر باشد هم بیننده؛ و حتی این قدرت را دارد که زندگیاش را خودش «کار» گردانی کند و تهیهکنندگی. البته یک شرط دارد؛ باید فیلمنامه زندگیاش را «خودش» بنویسد.
- ۹۳/۰۹/۲۹