دنیای پنهان آدمها
آدمها را دوست دارم. با همه اختلافاتی که ممکن است با هم داشته باشند، با همه اشتباهاتی که ممکن است در طول زندگیشان مرتکب شده باشند. دوست دارم از گذشتهشان برایم بگویند. از اینکه چطور فکر میکردهاند و حالا چطور زندگی میکنند. از خاطراتی بگویند که برایشان تلخ بوده، یا از روزهایی که شیرینی روزگار را چشیدهاند. بگویند، از همه چیز. از خودشان. از دور و بریهایشان.
آدمها موجودات پیچیدهای هستند. وقتی حرف میزنند، نمیدانند خودآگاه یا ناخودآگاه درونشان را رو میکنند. حتی منافقانهترین درونها را هم میتوان در چهرهها دید. آدمها را دقیقا به همین خاطر دوست دارم. که درونشان دنیای دیگری است. چیزی غیر از آنچه در بیرون است. دوست دارم در دنیای درون آدمها غرق بشوم. آنقدر بکاوم تا جایی زیر خروارهای شخصیت خودساخته آدمها، ذرهای فطرت پیدا کنم. این روزها فطرت دستنخورده کم پیدا میشود.
میگفت: أ تزعم أنک جرم صغیر؛ و فیک أنطوی عالم اکبر.
- ۹۲/۰۳/۲۶
می وزد نسیم بنفش
با بوی تند سبزی دیروز فتنه ها
شاید تکان بدهد اقتصاد را
و این تازه یعنی بازهم
«اول قصه است
فصل پاییز ارزشها»
آنها را بردیم و به خودمان باختیم
پیروزی ما همین بس
همه را کشاندیم پای صندوق ها
آنچنان با شوق
که نزدیک بود تلف شوند زیر دست وپا!
خصوصا گفتمان تقلبی ها...!