گیرنده: عین
فکر میکردم پشت این قلم صداقت نهفته است. دستی این کلمات را مینویسد که به قلب بزرگی متصل است. واژهها از ذهنی میتراود که اوج گرفته و توانسته در بازار مکارهی افکار خودش را پیدا کند. و خدا میداند چنین قلبی و چنین فکری برایم از هر زیبایی و طراوتی، زیباتر و دلفریبتر هست. که این روزها آدم کم گیر میآید.
در تشخیصام اشتباه نکرده بودم. همانطور بودی که با خودم ارزیابی کرده بودم. مشکل از جای دیگری بود. از کسی بود که زیباییهایی که من میدیدم را نمیدید. و البته مشکل از من هم بود که با او فرق داشتم. مشکل از من بود که فکر فرداهای بعد از چروکیده شدن صورتها و از طراوت افتادن چهرهها را میکردم. و تنها چیزی که در آن زمان به کار آدمی میآید فکر است. اوج گرفتنهای از سر تفکر است. بال و پر درآوردنهای از پس اندیشیدن است. طروات و تازگی یک اندیشهی آزاد هیچ گاه از بین نخواهد رفت. حتی اگر کاغذی برای ثبتش نباشد و قلمی برای نوشتنش.
با این همه خودم را از چنگالت رها کردم. باید خودم را آزاد میکردم. از تعلق داشتن به کسی یا چیزی متنفرم. دوست ندارم زندانی دیگران باشم؛ همانطور که دوست ندارم دیگران را زندانی خودم کنم. سخت بود ولی توانستم.
پ.ن: این نامه هم مثل قبلی به دست گیرندهاش نرسید. یعنی نرساندم!
- ۹۲/۰۱/۲۱
فکر کنم منم گیرنده ی این نامه رو بشناسم
از وقتی شناختمش جواب بسیاری از دغدغه هایم را یافتم
خدا رو شکر