جمال

جاودانگی مرهون حضور توست...

آخرین‌ها

ماضی ساده ... حال ساده

سه شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۱، ۰۹:۵۲ ب.ظ

 یادم باشد از این به بعد با هر کس که بودم، هر سفری که رفتم، هر جای جدیدی که دیدم؛ چندتایی عکس بگیرم و چند خطی در موردش بنویسم و جایی نگه دارم. وقتی دلتنگ می‌شوم هیچ چیز مثل خاطرات گذشته آرامم نمی‌کند. وقتی یاد بعضی از اوقات تلخ و شیرین گذشته می‌افتم دیگر زمان از دستم بیرون می‌رود. فرو می‌روم در گذشته. به اندازه‌ی عمقی که حافظه‌ام دارد. هر جا هم حافظه‌ام یاری نکرد به فکر کردن می‌گذرانم. شاید چیزکی یادم بیاید. وقتی جزئیاتش را توی ذهنم وارسی می‌کنم و چیز تازه‌ای یادم می‌آید، به وجد می‌آیم. لبخند روی لب‌هایم می‌نشیند. انگار که کشف تازه‌ای به علم بشریت اضافه شده باشد! بعد سعی می‌کنم این کشف را توی حافظه‌ام جا بدهم. وقتی آرام شدم و از دنیای گذشته بیرون آمدم شروع می‌کنم به زندگی کردن. از ماضی ساده به حال ساده بر می‌گردم. برای ساختن زندگی و خاطرات جدید.

  • جمال

نظرات (۱)

حتما بنویسش. بعد که نوشتی بده ما هم نگه داریم. روزی به درد خواهد خورد
پاسخ:
خیلی از خاطراتی که با تو بودم را اصلا توی صندوقچه ذهنم ندارم
باید کمکم کنی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">